دبستان

فهم ساده

فهم ساده

«جمشید» دو دختر داشت به نام های «شهرناز» و «ارنواز» که بسیار پاکدامن و هنرمند بودند و آنها را به نزد «ضحاک» بردند و «ضحاک» آنان را به زنی گرفت؛ از طرف دیگر جوانان با آشپز «ضحاک» همدست شده و هر بار دو جوان را به قربانی می بردند یکی را آزاد ساخته و از مغز دیگری و مغز گوشفند برای مارها غذا درست می کردند و آن جوانانی که آزاد شده بودند از شهر فرار کرده و به کوه و صحرا می رفتند، تا اینکه تعداد آنها زیاد شد. شبی «ضحاک» به خواب می بیند که او را دستگیر کرده و به کوه دماوند برده اند، از وحشت بیدار شده و از «ارنواز» می پرسد که تعبیر خواب چیست. و او می گوید باید از ستاره شناسان بپرسی و ستاره شناسان به او می گویند که پس از هزار سال که عمر کردی پهلوانی به نام «فریدون» تو را خواهد کشت و بجای تو به پادشاهی خواهد نشست که از این تعبیر بسیار ناراحت می شود و پس از این روزگار بسیار دراز «فریدون» از مادر زائیده می شود.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

footer