دبستان

فهم ساده

فهم ساده

وقتی «فرآیین» به تخت شاهی نشست سپاه و لشگر ا پیش خواند و دینار و زر بسیار به آنان بخشید و بدون حساب به هر کسی که مایل بود از خزانه می بخشید و کارش فقط خوردن و آشامیدن و خوش گذرانی شده بود به طوریکه خزانه خالی شد و دیگر دینار نداشت که به لشکریانش بدهد و مردم او را لعن می کردند و مرگش را می خواستند و به بزرگان کشور بی احترامی می کرد و خون بسیار از مردم بی گناه را ریخت و فرمانده لشگر «هرمزد شهران» به ایرانیان می گوید این پادشاه از حد خود گذشته و باید او را کشت و خودش «فرآیین» را می کشد و مردم ایران بدون شاه می مانند و در بین شاهزادگان یک دختر بود به نام «پوران دخت» که او را به شاهی بر می گزینند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

footer