دبستان

فهم ساده

فهم ساده

وقتی «داراب» به سلطنت رسید از تمام کشورها مثل روم و هند برایش هدایایی آوردند و او تمام شهر های ایران را آباد کرد.پس از چندی عرب ها به ایران طمع کردند و «شعیب» با 100000 جنگجو به ایران حمله کرد و سپاه ایران آنان را شکست داد و غنایم زیادی بدست آورد و از آنجا به روم حمله کردند و به «فیلقوس» شاه روم اطلاع دادند که سپاه ایران به روم حمله کرده است. قیصر روم سپاه بزرگی فراهم کرد و چهار روز با ایرانیان جنگید و عاقبت عقب نشینی کردند. «فیلقوس» نامه ای به شاه «داراب» نوشت که مرا پیش و میان خوار مکن و هر چه می خواهی به تو می دهم و به «داراب» گفتند که قیصر دختری دارد به نام «ناهید» که بسیار زیبا است و «داراب» از «فیلقوس» خواست که دخترش را به او باج بدهد و قیصر از شنیدن این پیام بسیار شادمان شد و قرار شد سالانه به ایران باج دهد و «ناهید» را با هدایای زیاد به «داراب» داد و «داراب» لشکرش را به ایران آورد و در شیراز مستقر شدند. پس از چندی «ناهید» بیمار شد و «داراب» او را پیش قیصر روم فرستاد و «ناهید» بچه ای از «داراب» در شکم داشت. قیصر با کسی در این باره حرف نزد تا کودک به دنیا آمد و اسمش را «اسکندر» گذاشتند و پیش قیصر بود و تمام علم و ادب و شکار و رزم را به خوبی آموخت و «داراب» نیز زنی دیگری اختیار کر و از او نیز پسری به دنیا آمد و اسم این پسر را «دارا» گذاشت. وقتی «دارا»10 ساله شد «داراب» در اثر بیماری در گذشت و مردم «دارا» را به شاهی قبول کردند «داراب» 12 سال سلطنت کرد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

footer